282
آن چه مىجويى نمى آيد به دست
وز طلب يك لحظه مىنتوان نشست 1
عطّار نكات آموزندۀ عرفانى را در ارتباط با حج و سفر كعبه در قالب داستانهاى شيرين و پر جاذبه بيان كرده است؛ از جمله داستان برخورد ذوالنون با گبرى كه برفها را مىروبيد و بر روى زمين براى پرندگان گرسنه ارزن مىپاشيد و...
رفت ذوالّنون سوى حج سالى دگر
ذوالنّون در اين داستانِ عطّار، به خدا مىنالد كه خانه را ارزان مىفروشى و از گبرى چهل سالۀ او به يك مشت ارزن صرف نظر مىكنى، از غيب ندايى مىشنود كه: كار خداوند علّت نمىخواهد. 2
حاجيان چون به مكّه مىرسند و چشم به جمال كعبه مىگشايند، خواهشهاى قلبى خود را در نظر مىآورند و بر آوردن آن را از خداوند مىخواهند. عطّار داستانى نقل كرده كه پدر مجنون مجنون را به مكّه مىبرد و در جوار كعبه به او مىگويد: از خداوند بخواه تا عشق تو را درمان كند... مجنون به درگاه خداوند مىنالد كه: خدايا! عشق من را به ليلى دو صد چندان كن كه هست.
برد مجنون را سوى كعبه پدر