249
خاتون كائنات مربّع نشسته خوش
حجرالأسود پيشنۀ بهشتى دارد؛ خاقانى در ارزش و قداست آن مىگويد: كه نبايد آن را تنها از ديد يك قطعه سنگ سياه نگريست:
سنگ سيه مخوان حجر كعبه را از آنك
خاقانى آن چنان شيفته و دلدادۀ كعبه است كه وقتى به كعبه مىرسد مىخواهد جان خود را نثار كعبه كند امّا افسوس مىخورد كه جان او قابل و لايق چنين پيشكشى نيست.
خاقانيا به كعبه رسيدى روان بپاش
و پس از اين، به پند و اندرز گفتن پرداخته و وقتى انسان را در اوج احساسات قرار داده، او را به ترك تعلّقات دنياوى ترغيب كرده و سپس با آوردن بيت تخلّص، قصيدۀ خود رابه مدح ممدوح خود، ملك الوزا جمال الدّين اصفهانى، كشانده و او را به عنوان معمار كعبه ستوده است.