134وارد مغازۀ پارچهفروشى در مركز تجارى الجزيره مىشوم. مرد ميانسال ايرانى به صاحب مغازهاى كه يك پيرمرد افغانى با محاسن بلند است، معترض مىشود كه اين پارچههايى را كه به من فروختى، گران است؛ جاى ديگر قوارهاى 2500 تومان ارزانتر است و جنساش هم يكى است و به من چند قواره گران فروختى... و بعد هم قسم ياد كردن و ادامۀ ماجرا.
اين روزها، بازارهاى مدينه پذيراى خيل مشتريان است، بد نيست نظر برخى از زائران ايرانى را هم در انتخاب كالاى مورد نظر جويا شويم.
خانم نسرين دادگر زائر تهرانى مىگويد: من كلى خريد كردم، از پوشاك و دمپايى گرفته تا اسباببازى و كالاهاى ديگر.
مىپرسم از قيمتها مطمئن هستى؟ مىگويد: نه زياد. از استاندارد كالاها مىپرسم. مىگويد: نوشتهاند براى فلان جا ولى نه، مطمئن نيستم. سؤال مىكنم پس چرا خريد كردى؟ مىخندد و مىگويد چون قشنگ است و مرغوب. باز سماجت مىكنم و مىپرسم اجناس ايرانى مرغوب نيست؟ مىگويد: خريدهايى كه كردم به نظرم مىرسد كيفيت آن بد نيست، سفر اول آمدهام، چارهاى ندارم بايد سوغات ببرم.
خانم ديگرى كه خود را كرمى و اهل تهران معرفى مىكند در پاسخ به سؤالم مىگويد: از اين فروشگاه خريد نمىكنم، چون قيمت هايش بالاست.
ولى از جاى ديگر حتماً خريد خواهم كرد.
مىپرسم براى افراد خاصى كه مد نظر شما هستند سوغاتى مىبريد يا فعلاً هر چه كه مورد پسند شما بود خريدارى مىكنيد و بعد هم در تقسيم تصميم مىگيريد؟ او مىگويد: نه براى افراد مشخصى خريد مىكنم.
حالا هنگام نماز فرا مىرسد، صداى اذان از مسجدالنبى در همهجا طنينانداز مىشود و برخى از حاجيان ايرانى هنوز هم مشغول خريدند!
از بازار بيرون مىآيم، تازه نگاهم مىافتد به بعضى از زائران كه جهت خلاف مسير سيل جمعيت كه براى اقامۀ نماز سوى مسجدالنبى در حركت