133مرغوب است و از استانداردهاى لازم برخوردار است، داراى نشانههاى كالاى واقعى است يا نه؟ امّا مىگويد: بالاخره بايد سوغاتى بخرم... هرچند خريد با شك و ترديد صورت مىگيرد ولى تنوع كالاها، زرق و برق اجناس، اصرار برخى فروشندگان و خريد بعضى زائران، او را هم وسوسه مىكند.
براى افراد خاصى خريد مىكنم.
مىپرسم چقدر خريد مىكنى؟ او هم مىگويد: مشخص نيست ولى خريد را از امروز شروع كردم.
او در پاسخ به سؤال ديگرى اظهار مىدارد: قيمتها با ايران فرق نمىكند ولى به نظر من اجناس اينجا شيكتر است! يك زائر ديگر ايرانى كه مرد چهل سالهاى به نظر مىرسد، در پاسخ به اين سؤال كه چى شد سر از بازار مدينه درآوردى؟ مىگويد: واقعيتاش خودم راغب به خريد نيستم ولى همسرم مرا به خريد واداشته است. چارهاى هم نيست بايد براى بستگان و آشنايان سوغاتى خريد.
در يكى از مراكز تجارى نگاهم به چند خانم آذرى زبان مىافتد، بر چادرهايى كه بر سر دارند، نشانههايى با كاروان آذربايجان شرقى به چشم مىخورد، خريدهايشان را كردهاند، ولى هنوز هم در صدد خريد هستند، كنار كيسههاى بزرگ پلاستيكى كه اجناس خريدارى شده در آنها جاى گرفته، نشستهاند.
پيرمرد قدخميدهاى كه در مركز تجارى الجزيزه در مقابلم قرار مىگيرد، انگيزۀ خريدهايش را سوغات براى فرزندان و نوه هايش عنوان مىكند. او اهل مشهد مقدس است و مىگويد: باور كنيد كه بهتر از اين اجناس در مشهد ما وجود دارد ولى چه كنم كه بايد براى بچهها سوغاتى تهيه كنم. او مىگويد: انتخاب سوغات براى من سخت و وقتگير است، با قيمتها آشنا نيستم ولى نگاه مىكنم و مىبينم ديگران چى خريد كردهاند من هم همان اجناس را خريدارى مىكنم.