47مونسى نيست و آبى و زراعتى نيست ؟ آيا ما را به امر الهى گذاشته مىروى، يا از پيش خود اين مكان را اختيار فرموده ؟ گفت : خدا مرا امر كرده كه شما را در اينجا بگذارم.
هاجر گفت : پس او ما را ضايع نخواهد گذاشت. پس برگشت، چون رسيد به كُدَيّ 1(كه كوهى است در ذىطُوىٰ 2) نظرى به جانب اسماعيل و هاجر كرده گفت : اى خدا، من ساكن گردانيدم بعضى از فرزندان خود را در وادى كه در آن زراعتى نيست نزد خانۀ محترم تو، اى خدا، براى آنكه نماز خود را برپا دارند، پس بگردان دلهاى چندى از مردمان را كه مايل باشند بسوى ايشان و خواهان آنها باشند، و روزى كن به ايشان از ميوهها؛ شايد كه ايشان شُكر كنند تو را 3. پس روانه شد و هاجر در آنجا ماند؛ و در 4[ جاى ديگرى از] قرآن مجيد اين دعا را از قول ابراهيم عليه السلام [ نقل] مىفرمايند : «إِذْ قٰالَ إِبْرٰاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هٰذٰا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرٰاتِ » 5، پس خدا دعاى او را مستجاب نموده امر كرد به جبرئيل كه قريۀ طايف را از اردن شام از قعر زمين بكند با درختان و ميوهها و مزرعهها و هوا و آبش، و در محلّى كه الحال طايف است قرار دهد، پس جبرئيل چنان كرد و آن را هفت مرتبه بر دور كعبه طواف داده در محلّش نهاد، به اين جهت او را طايف گفتند؛ چنانچه از [ امام] رضا عليه السلام روايت شده 6.
و در آيۀ شريفه كه (ابراهيم عليه السلام دعا كرد كه : خداوندا بگردان اين بلد را شهر ايمن از قحط و مسخ 7 و خَسف 8 و غير آن از انواع عذاب، و روزى كرامت فرما اهل آن را از