80توحيد، اين نخستين بار بود كه به آنها نظر مىدوخت و در ارتباط افول و غروب آنها با نفى مقام خدايى از آنها انديشه مىكرد. در حقيقت ابراهيم عليه السلام بارها آنها را ديده بود اما نه با اين چشم.
بنابراين هنگامى كه ابراهيم عليه السلام مىگويد: «هٰذٰا رَبِّي» ؛ «اين خداى من است.» به عنوان يك خبر قطعى نيست، بلكه به عنوان يك فرض و احتمال، براى تفكر و انديشيدن است.
درست مثل اينكه ما مىخواهيم در علت حادثهاى پىجويى كنيم، تمام احتمالات و فرضها را يك يك مورد مطالعه قرار مىدهيم و لوازم هر يك را بررسى مىكنيم تا علت حقيقى را بيابيم و چنين چيزى نه كفر است و نه حتى دلالت بر نفى ايمان مىكند، بلكه راهى است براى تحقيق بيشتر و شناسايى بهتر و رسيدن به مراحل بالاتر ايمان، همانطور كه در جريان معاد نيز، ابراهيم عليه السلام براى رسيدن به مرحله شهود و اطمينان ناشى از آن در صدد تحقيق بيشتر برآمد.
در تفسير عياشى از محمدبن مسلم از امام باقر يا صادق عليهما السلام چنين نقل شده است:
«قٰالَ فِي إِبْرٰاهَيمَ عليه السلام إِذْ رَأى كَوْكَباً قٰالَ: إِنَّمٰا كٰانَ طٰالِباً لِرَبِّهِ وَ لَمْ يَبْلُغْ كُفْراً، وز إِنَّهُ مَنْ فَكَّرَ مِنَ النّاسِ فِي مِْثلِ ذٰلِكَ فَإِنَّهُ بِمَنْزِلَتِهِ». 1
ابراهيم عليه السلام اين سخن را به عنوان تحقيق گفت و هرگز سخن او كفر نبود و هر كس از مردم به عنوان تفكر و تحقيق اين سخن را بگويد، همانند ابراهيم عليه السلام خواهد بود. 2
در اين زمينه دو روايت ديگر نيز در تفسير نور الثقلين نقل شده است.
تفسير دوم اين است كه ابراهيم عليه السلام اين سخن را به هنگام گفتگو با ستاره پرستان و خورشيد پرستان بيان كرد و احتمالا بعد از مبارزات سرسختانه او در بابل با بت پرستان و خروج او از آن سرزمين به سوى شام بود كه با اين اقوام برخورد كرد، ابراهيم عليه السلام كه لجاجت اقوام نادان را در راه و رسم غلط خود در بابل آزموده بود، براى اينكه نظر عبادت كنندگان خورشيد و ماه و ستارگان را به سوى خود جلب كند، نخست با آنها همصدا شد و به ستاره پرستان گفت: شما مىگوييد اين ستاره زهره پروردگار من است، بسيار خوب؛ يعنى باشد كه سرانجام اين عقيده را براى شما بازگو كنم. چيزى نگذشت كه