66تفسير اول سازگار است.
سخنان ابراهيم عليه السلام ، بتپرستان را تكان داد، وجدان خفتۀ آنها را بيدار كرد و همچون طوفانى كه خاكسترهاى فراوان را از روى شعلههاى آتش برگيرد و فروغ آن را آشكار سازد، فطرت توحيدى آنها را از پشت پردههاى تعصب و جهل و غرور آشكار ساخت.
در يك لحظۀ كوتاه و زودگذر از اين خواب عميق و مرگزا بيدار شدند، چنانكه قرآن مىگويد: «آنها به وجدان و فطرتشان بازگشتند و به خود گفتند: حقا كه شما ظالم و ستمگريد»؛ فَرَجَعُوا إِلىٰ أَنْفُسِهِمْ فَقٰالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظّٰالِمُونَ. 1
هم به خويشتن و هم بر جامعهاى كه به آن تعلق داريد و هم به ساحت مقدس پروردگار بخشنده نعمتها ظلم و ستم كرديد.
جالب اينكه در آيات قبل خوانديم، آنها ابراهيم عليه السلام را متهم به ظالم بودن كردند، ولى در اينجا دريافتند كه ظالم اصلى و حقيقى خودشانند.
در واقع تمام مقصود ابراهيم عليه السلام از شكستن بتها همين بود، هدف شكستن فكر بتپرستى و روح بتپرستى بود، و گرنه شكستن بت فايدهاى ندارد، بتپرستان لجوج فورا بزرگتر و بيشتر از آن را مىسازند و به جاى آن مىنهند، همانگونه كه در تاريخ اقوام نادان و جاهل و متعصب، اين مسألۀ، نمونههاى فراوان دارد.
تا اينجا ابراهيم عليه السلام موفق شد يك مرحلۀ بسيار حساس و ظريف تبليغ خود را كه بيدار ساختن وجدانهاى خفته، از طريق ايجاد يك طوفان روانى بود، اجرا كند.
ولى افسوس كه زنگار جهل و تعصب و تقليد كوركورانه بيشتر از آن بود كه با نداى صيقلبخش اين قهرمان توحيد به كلى زدوده شود.
افسوس كه اين بيدارى روحانى و مقدس چندان به طول نيانجاميد و در ضمير آلوده و تاريكشان از طرف نيروهاى اهريمنى و جهل قيامى بر ضد اين نور توحيدى صورت گرفت و همه چيز به جاى اول بازگشت، قرآن چه تعبير لطيفى مىكند: «سپس