67آنها بر سرهاشان واژگونه شدند»؛ ثُمَّ نُكِسُوا عَلىٰ رُؤُسِهِمْ .
براى اينكه از طرف خدايان گنگ و بسته دهانشان عذرى بياورند گفتند: «تو مىدانى اينها هرگز سخن نمىگويند!»؛ لَقَدْ عَلِمْتَ مٰا هٰؤُلاٰءِ يَنْطِقُونَ ، اينها هميشه خاموشاند و ابهت سكوت را نمىشكنند! و با اين عذر پوشالى خواستند ضعف و زبونى و ذلت بتها را كتمان كنند.
اينجا بود كه ميدانى براى استدلال منطقى در برابر ابراهيم عليه السلام قهرمان، گشوده شد تا شديدترين حملات خود را متوجه آنها كند و مغزهايشان را زير رگبارى از سرزنش منطقى و بيداركننده قرار دهد فرياد زد: «آيا شما معبودهاى غير خدا را مىپرستيد كه نه كمترين سودى به حال شما دارند و نه كوچكترين ضررى»؛ قٰالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ مٰا لاٰ يَنْفَعُكُمْ شَيْئاً وَ لاٰ يَضُرُّكُمْ .
اين خدايان پندارى كه نه قدرت سخن دارند، نه شعور و درك، نه مىتوانند از خود دفاع كنند و نه مىتوانند بندگان را به حمايت خود بخوانند، اصلا چه كارى از اينها ساخته است و به چه درد مىخورند؟!
پرستش يك معبود يا به خاطر شايستگى او براى عبوديت است، كه اين در باره بتهاى بىجان مفهوم ندارد و يا به خاطر انتظار سودى است كه از ناحيۀ آنها عايد شود و يا ترس از زيانشان، ولى اقدام من به شكستن بتها نشان داد كه اينها كمترين بخارى ندارند، با اين حال آيا اين كار شما احمقانه نيست؟! باز اين معلم توحيد، سخن را از اين هم فراتر برد و با تازيانههاى سرزنش بر روح بىدردشان كوبيد و گفت:
«اف بر شما، و بر اين معبودهايى كه غير از اللّٰه انتخاب كردهايد!»؛ أُفٍّ لَكُمْ وَ لِمٰا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ .
«آيا هيچ انديشه نمىكنيد، و عقل در سر نداريد؟»؛ أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ .
ولى در توبيخ و سرزنششان، ملايمت را از دست نداد، مبادا بيشتر لجاجت كنند. 1
در حقيقت ابراهيم عليه السلام بسيار حساب شده برنامۀ خود را تعقيب كرد، نخستين بار به هنگام دعوت آنها بهسوى توحيد صدا زد: «اين مجسمههاى بىروح چيست كه شما