53غلط، هر چند غالبا در موارد مذموم استعمال مىشود و با توجه به اينكه در اينجا به صورت نكره آمده، نكرهاى كه دلالت بر عظمت و اهميت مىكند. اشاره به نقشه وسيع و گستردهاى است كه آنها براى نابود ساختن ابراهيم عليه السلام و برچيدن اثرات تبليغ قولى و عملى او طرح كرده بودند.
آرى خداوند آنها را اسفل و پايين قرار داد، و ابراهيم عليه السلام را در مرتبۀ اعلى، همانگونه كه منطقش برترى داشت، در حادثۀ آتشسوزى نيز خداوند او را برتر قرار داد و دشمنان نيرومندش را به سقوط كشانيد. آتش را بر او سرد و سالم ساخت و بى آنكه حتى يك تار موى او بسوزد از آن درياى آتش سالم به درآمد! يك روز نوح عليه السلام را از غرق شدن نجات مىدهد و روز ديگر ابراهيم عليه السلام را از سوختن، تا روشن كند آب و آتش سر بر فرمان او دارند و آنچه خداوند مىگويد آن مىكنند.
ابراهيم عليه السلام از اين حادثۀ هولناك و توطئه خطرناكى كه دشمن براى او چيده بود سالم و سربلند بيرون آمد و چون رسالت خود را در بابل پايان يافته مىديد، تصميم بر مهاجرت به اراضى مقدس شام گرفت و گفت: «من به سوى پروردگارم مىروم، او مرا هدايت خواهد كرد »؛ وَ قٰالَ إِنِّي ذٰاهِبٌ إِلىٰ رَبِّي سَيَهْدِينِ.
بديهى است خداوند مكانى ندارد، اما مهاجرت از محيط آلوده به محيط پاك، مهاجرت به سوى خداوند است.
مهاجرت به سرزمين انبيا عليهم السلام و اوليا و كانونهاى وحى الهى، مهاجرت به سوى خداوند است، همانگونه كه سفر به مكه سفر الىاللّٰه ناميده مىشود.
به علاوه مهاجرت براى انجام وظيفه و رسالت الهى، سفر به سوى دوست محسوب مىشود، و در اين سفر، هادى و راهنما در همه جا خداوند است.
در اينجا نخستين تقاضايش از خداوند كه در آيات فوق منعكس است، تقاضاى فرزند صالح بود، فرزندى كه بتواند خط رسالت او را تداوم بخشد و برنامههاى نيمهتمامش را به پايان برساند. اينجا بود كه عرض كرد: «پروردگارا! به من از فرزندان صالح ببخش»؛ رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصّٰالِحِينَ.
چه تعبير جالبى! فرزند صالح و شايسته، شايسته از نظر اعتقاد و ايمان، شايسته از نظر گفتار و عمل، و شايسته از تمام جهات.