78 خدايم را ديدار كردم به او مىگويم: تو مرا به ولايت آن دو فرمودى.
امام عليه السلام مىفرمايد: آرى.
نويسنده پنداشته است آن كه امام ما را به تولّى او دستور مىدهد ممكن نيست زنى از اهلبيت را بهزور بگيرد.
پاسخ نويسنده اين است كه پيش از هر چيز سند اين روايت ضعيف است، زيرا در ميان راويان آن نام معلّى بن محمّد ديده مىشود كه در كتب رجال، موثّق شمرده نشده و نجاشى حديث و مذهب او را در رجال خود، جلد 2، صفحۀ 365، متزلزل معرفى كرده است.
امّا اين اعتراض نويسنده در حمل اين روايت بر تقيه با آنكه امّخالد از شيعۀ اهلبيت بوده و ابو بصير از ياران امام صادق عليه السلام ، با اين سخن ابطال مىشود كه در صورت درستىِ اين روايت، بىهيچ ترديدى بايد آن را بر تقيه حمل كرد. در روايت كشى آمده است:
«چون اين زن از محضر امام عليه السلام بيرون رفت امام عليه السلام فرمود: از آن هراسيدم اين زن از نزد من برون رود و كثيرالنوا را بياگاهانَد. بار خدايا! من در دنيا و آخرت نزد تو از كثيرالنوا مبرّايم» (اختيار معرفةالرجال ، ج 2، ص 511).
نويسنده مىگويد: شيخ مفيد در ارشاد روايت مىكند كه:«اهل كوفه به خيمۀ امام حسن عليه السلام يورش بردند و هر چه را داشت به يغما بردند و حتّى سجادۀ نماز از زير او كشيدند و امام حسن بىهيچ ردا و جامهاى با شمشير در غلاف همچنان نشسته بمانْد» (ص 190).
آيا حسن عليه السلام بدون ردا و جامه با عورتى آشكار در پيش روى مردم