74فاطمه عليها السلام پاسخ فرستاد كه من نياز به فرزندى ندارم كه امّتت پس از تو او را بكشند. پيغمبر صلى الله عليه و آله براى او پيغام فرستاد كه خداوند عزّوجل، امامت و ولايت و جانشينى را در نسل اين فرزند نهاده است. فاطمه عليها السلام پاسخ فرستاد كه: خشنود شدم. پس با ناخشنودى او را باردار شد و با ناخشنودى زايمان كرد. حسين عليه السلام نه از فاطمه و نه از هيچ زن ديگرى شير نخورد. او را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله مىآوردند و پيامبر انگشت شست خويش در دهان او مىنهاد و حسين انگشت پيامبر صلى الله عليه و آله را مىمكيد و اين براى دو سه روز او كافى بود».
نويسنده اين پرسش را مطرح مىكند: نمىدانم آيا رسول خدا صلى الله عليه و آله آنچه را خدا به او مژده داده واپس مىزند؟ و آيا فاطمۀ زهرا عليها السلام امرى الهى را رد مىكند كه خدا آن را رقم زده و خواسته بدو مژده دهد و در پاسخ بگويد: «من نيازى به اين فرزند ندارم»؟ و آيا فاطمۀ زهرا، حسين را با ناخشنودى باردار شد و با ناخشنودى او را زايمان كرد؟ و آيا از شيردادن بدو سرباز زد تا طفل را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بياورند و او با شستش او را شير دهد؟
پاسخ نويسنده اين است كه اين حديث سندى ضعيف دارد، زيرا مرسل است و هر سخنى در اين باره گزافه گويى است، ولى با اين حال به پرسش نخست او اين پاسخ را مىدهيم كه در حديث مذكور هيچ نشانهاى وجود ندارد كه پيامبر صلى الله عليه و آله امرى الهى را رد كرده باشد كه خدا رقم زده و مقدّر فرموده است. شايد پيامبر صلى الله عليه و آله چنين فهميده كه اين امر حتمى نبوده است، يا مىخواسته قدرت الهى در جلوگيرى از زاده شدن اين طفل دخالت كند، يا بر آن بوده است تا عظمت دردى را بيان كند كه