73جلد 20، صفحۀ 229 آوردهاند، و من نمىدانم چگونه نويسنده به خود اجازه داده به خواننده دروغ گويد و او را به وهم اندازد كه اين دو حديث از روايات شيعه است كه در كتابهاى ايشان آمده است و در آن به بانوى زنان جهان اهانت كردهاند، با آنكه اربلى اين دو حديث را در كتاب خود كشف الغمه جلد 1، صفحۀ 147 و 148 آورده است و به نقل حديث اول از مناقب خوارزمى و حديث دوم از مسند احمد تصريح دارد.
اين در صورتى است كه فاطمه عليها السلام نزد پدر از فقر و فكر و خيال و بيمارى شِكوه كرده باشد كه باز هم در آن نشانهاى از نارضايتى فاطمۀ زهرا عليها السلام در ازدواج با اميرالمؤمنين عليه السلام ديده نمىشود.
استدلال نويسنده در اهانت شيعه به امام حسين بر پايۀ روايتى است كه كلينى در اصول كافى آن را آورده است:
«جبرئيل بر محمّد صلى الله عليه و آله فرود آمد و به او گفت: اى محمّد! خداوند تو را به فرزندى مژده مىدهد كه از فاطمه زاده مىشود و امّتت پس از تو او را خواهند كشت. حضرت صلى الله عليه و آله فرمود: اى جبرئيل! سلام من بر خداوند، من نياز به فرزندى ندارم كه از فاطمه زاده شود و امّتم پس از من او را بكشند. جبرئيل فراز رفت و باز فرود آمد و پيامبر باز همان سخن گفت:
اى جبرئيل سلام من بر خداوند، من نياز به فرزندى ندارم كه امّتم پس از من او را بكشند. جبرئيل به آسمان فراز رفت و فرود آمد و گفت: اى محمّد! خداوند به تو سلام مىرسانَد و تو را مژده مىدهد كه امامت و ولايت و جانشينى را در نسل اين فرزند مىنهد. پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: خشنود شدم. آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله به فاطمه پيغام فرستاد كه خداوند مرا به فرزندى مژده داده كه از تو زاده مىشود و امّتم پس از من او را خواهند كشت.