312خواستهاش مىرسانَد، ولى خداى پرده از چهرۀ او برگرفت و كاستىِ او آشكار كرد، پس در خطاهايى رسوا گرفتار شد و نقاب از چهرهاش بيفتاد و به حمد و نعمت الهى حقيقتش واضح و نمودار شد.
گذشته از آن، اين كدام منصب است كه نويسنده براى خود قائل است؟ آيا نويسنده جايگاه علمى يا اجتماعى را منصب تلقّى مىكند؟ و اگر نويسنده كه از نام حقيقىاش پرده برنمىدارد و تصميم گرفته در نجف بمانَد و با شكيبايى و براى رضاى خدا به كار پردازد - چنانكه در صفحات آغازين كتاب گفت - پس منصب خود را ترك نكرده است، زيرا او به گمان خود تاكنون همچنان به وظايف خود به سان عالمى شيعى در ظاهر و دشمن شيعه در باطن مىپردازد.
اگر نويسنده به ادّعاى خويش سيد على دلدار نگارندۀ كتاب اساس الاصول را درك كرده، چنانكه گفتيم، بايد عمرى بيش از دويست سال داشته باشد و هر كه چنين كهنسال باشد ديگر در تجمّلات و بهرهبرى از زيباييها خواستهاى ندارد تا ادعا كند كه متعه كردن زنان را قربة الى اللّٰه ترك كرده است.
از اين گذشته علما در انداختن پول به عتبات عاليات هيچ دخالتى ندارند، بلكه دولت آنها را مىگيرد و آن گونه كه خودش صلاح مىبيند هزينه مىكند و اين را همۀ مردم مىدانند، پس چگونه اين مدّعى فقاهت و اجتهاد از چنين مسألۀ روشنى غافل مانده!
نويسنده مىگويد: مفضّل بن عمر مىگويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مىفرمود: اگر قائم ما قيام كند كار خود را از شيعيان دروغپرداز آغاز