270رود. او مىگويد: على دژى را گشود و از آنجا كنيزكى را براى خود گرفت. خالد به وسيلۀ من نامهاى براى پيامبر صلى الله عليه و آله فرستاد و در آن از على بدگويى كرد. براء مىگويد: من نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدم و او چون نامه را خوانْد رنگش دگرگونه شد و فرمود: چه مىگويى دربارۀ مردى كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند؟ عرض كردم: از خشم خدا و رسول او به خدا پناه مىبرم و من تنها يك پيكم. پس پيامبر صلى الله عليه و آله خاموش شد.
ضياء مقدسى، ابويعلى و ديگران به نقل از سعد بن ابى وقاص آوردهاند كه گفته است: «همراه دو مرد ديگر در مسجد نشسته بوديم و از على بد مىگفتيم، پس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چنان خشمگين كه خشم از چهرهاش خوانده مىشد سوى ما آمد و من از خشم او به خدا پناه بردم.
او فرمود: شما را چه با من؟ هر كه على را آزار رسانَد مرا آزار رسانده است» (الاحاديث المختاره ، ج3، ص267؛ مسند ابويعلى ، ج1، ص325).
احاديثى كه براساس آن برخى از صحابه به اميرالمؤمنين عليه السلام بغض مىورزيدند و او را فراوان دشنام مىدادند و همچون خورشيدِ ميانۀ روز انكارش مىكردند بسيارند، و بدين سان نويسنده بايد بسيارى از بزرگان اهل سنّت را كه چنين امورى را روايت مىكنند طعن كند.
نويسنده مىگويد: نفر سوم فضل بن حسن طبرسى، صاحب مجمع البيان فى تفسير القرآن است، تفسيرى كه آكنده از مغالطهها و تأويلهاى متكلّفانه است؛ تفسيرى خشكوناسازگار با سادهترين قواعد تفسيرى.
پاسخ نويسنده آن است كه اگر وى انصاف مىداشت مىبايد