247است كه در ريختن خون ابوالحسن عليه السلام دست داشته است»، سرورم دربارۀ او چه مىگويى، آيا از وى طرفدارى كنيم؟ فرمود: آرى، و باز از امام پرسيد: به طور حتم و قطع از او طرفدارى كنيم؟ فرمود: آرى از او طرفدارى كنيد، آرى از او طرفدارى كنيد، اگر سخنى به تو مىگويم بى آنكه بخواهى بر او برترى يابى سخنم را به جاى آر، اينك برو و به آنها بگو: «امام مرا به طرفدارى از هشام بن حكم امر كرد». مشرقى در پيش روى ما و به گونهاى كه امام مىشنيد گفت: آيا بارها به شما نگفتم نظر امام دربارۀ هشام بن حكم اين است.
حديث دلالت آشكار دارد كه امام عليه السلام از مردم خواست از هشام بن حكم طرفدارى كنند و به ديگران نيز خبر رسانند كه نظر امام دربارۀ او چنين است، و اين بر خلاف سخن موسى بن صالح و ابواسد است، زيرا سخن اين دو فاقد ارزش و اعتبار است و امام عليه السلام آنچه را اين دو بدو نسبت دادهاند - در روايت ديگرى به نقل از هشام بن ابراهيم - نفى مىكند و آيةاللّٰه خويى در معجم، جلد 4، صفحۀ 90 آن را صحيح السند مىخوانَد و در آن آمده است كه: «جعفر گفت: قربانت گردم صالح و ابواسد كه داماد على بن يقطين هستند از تو نقل مىكنند كه چيزى از سخن ما را به تو باز گفتهاند و تو به آن دو فرمودهاى: «شما را چه مىشود كه كلامتان به كفر ره مىبَرد»، وانگاه فرمود: اين سخن را من به آن دو نگفتم، آيا من اين سخن را گفتم؟ به خداى سوگند كه من به آن دو نگفتم. يونس مىگويد: قربانت شوم آنها گمان مىكنند ما كافريم...
امام عليه السلام فرمود: آيا گمان مىكنى اگر كافر باشى و آنها تو را مؤمن مىخواندند سودى براى تو داشت؟ و اگر مؤمن باشى و آنها تو را زنديق