230كلينى در عصر غيبت صغرىٰ مىزيسته است. بنگريد به معجم رجال الحديث ، ج 6، ص 300.
اگر ما درستى اين حديث را هم بپذيريم شايد مقصود از «شيخين» دو مرد ديگر جز ابوبكر و عمر باشد و شايد مقصود معاويه و عمرو بن عاص يا دو فرد ديگر بوده باشد و در اين صورت در حديث دلالتى بر آنچه نويسنده آهنگ آن كرده ديده نمىشود.
نويسنده در خدشهدار كردن عثمان به سخن على بن يونس بياضى استشهاد مىكند: «كه عثمان را كه مأبون بود، مىماليدند» (الصراط المستقيم، ج 2، ص 30).
پاسخ وى آن است كه بياضى عاملى رحمه الله اين سخن را در كتاب اَلصِّرٰاطَ الْمُسْتَقِيمَ ، جلد 2، صفحۀ 334 به نقل از كتاب المثالب آورده كه كلبى در آن معايب قريش را يادآور شده است كه يكى از آنها نيز عثمان بن عفّان است، و شايد مقصود از اين جمله «يُلْعَبُ بِهِ: او را مىماليدند» آن باشد كه مروان بن حكم و ديگران عثمان را به هر گونه و به هر كجا مىخواستند مىكشيدند و او مردى بود ضعيف، يا آنكه ضعيفنمايى مىكرد نه آنكه از نظر جنسى او را به بازى بگيرند.
طبرى در رويدادهاى سال 35 هجرى مىگويد: «على گفت: پناه بر خدا اى مسلمانان! اگر در خانه مىنشستم عثمان به من مىگفت: (تو مرا با خويشى و حقّى كه داشتم رهايم كردى)، و اگر سخن مىگفتم مروان از راه مىرسيد و هرگونه كه مىخواست او را به بازى مىگرفت و عثمان بازيچهاى مىشد در دست كسى كه او را - با وجود سالخوردگى و