36دربار قاجار بهرهمندى زيادى داشته است. و معلوم نيست كه قبول چنين نعماتى با دعاوى شيخ كه: «هروقت اراده مىكنم، به حضور ائمۀ اطهار مشرف مىشوم»، 1 چگونه سازش داشت؟!
توجه اساسى به اين پرسش، نياز به توضيح بيشترى دارد.
شيخ احمد، در رسالهاى كه شادروان ميرزا محمد تنكابنى از آن در «قصصالعلماء» ياد كرده، مىنويسد: «من در اوايل به رياضات اشتغال داشتم. پس شبى در عالم خواب ديدم كه دوازده امام در يكجا جمع بودند. پس من متوسل و متشبث به ذيل دامان حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام شدم و عرض نمودم كه چيزى مرا تعليم كنيد كه هروقت مرا مشكلى روى دهد بخوانم و يكى از شما را در خواب ببينم و آن مشكل را سؤال كنم تا انحلال حاصل آيد آنجناب اين اشعار را فرمود كه بخوان... پس جهد و سعى خود را مبذول داشتم و همت گماشتم و هر زمانى كه يكى از امامان را قصد مىكردم در عالم رؤيا به ديدار او مشرّف مىگشتم و حلّ عويصات مسائل از ايشان مىنمودم...». 2 با چنين مقامى از مراتب كمال معنوى است كه به دربار قاجار آمده و بىآنكه توجه به نادرستى چنين معاشرتى داشته باشد، از مزاياى زندگى دربارى بهقدرى استفاده مىجست كه خود صريحاً عواقب آن را چنين ياد كرد: «تا آنكه مرا گذار به ديار عجم افتاد. با حكام و ملوك آن بلوك معاشر شدم. و اعتياد به البسه و اقمشه و اطعمه و اشربه و مساكن ايشان نمودم.
پس آن حالت اوّلى از من مسلوب گشت و الحال كمتر ائمه را در خواب مىبينم». 3بههر صورت شيخ علىرغم تمايل فتحعليشاه، تصميم مىگيرد تهران را ترك كند. و براى اينكه شاه قاجار را قانع كند كه عدم اقامتش در تهران بهنفع صاحب مقام سلطنت است، به روايت شيخ عبداللّٰه چنين به عرض قبله عالم مىرساند: