21بود و به تصرف مسلمانان درآمد و از آن پس به قرقگاهى براى اسبهاى مسلمانان تبديل شد.-«ربذه».
ابرق العزّاف
:جايى است ميان مدينه و ربذه كه با ربذه بيست ميل و به روايتى دوازده ميل فاصله دارد.ابن اسحاق نقل كرده كه خريم بن فاتك اسدى،به عمر بن خطاب گفت:مىخواهى بگويم چه وقت اسلام آوردم؟در جستجوى شتر گمشدۀ خود بودم كه آخرهاى شب به ابرق الغراف رسيدم،با صداى بلند فرياد زدم:از سفيهان اين وادى به عزيز آن پناه مىبرم.
ناگاه شنيدم كه هاتفى خطاب به من مىگويد:
«اى جوان،به خدا پناه ببر كه صاحب شكوه است و مجد و نعمت و بخشش و آياتى از انفال را بخوان و خداى را به يگانگى ياد كن و بيمى به دل راه مده.»
من از شنيدن اين آواز به شدّت ترسيدم و چون به خود آمدم گفتم:
«اى هاتف،چه مىگويى؟تو پيك هدايتى يا گمراهى؟راه هدايت را به ما نشان ده.»
هاتف گفت:
«اين پيامبر خداست كه دارندۀ خوبىها و بركتهاست.به خوبىها و رستگارى فرا مىخواند به روزه و نماز فرمان مىدهد و مردم را از سختىها و گرفتارىها مىرهاند.»
در عربستان ابرقهاى زيادى وجود دارد.ابرق در لغت به معناى محلّ مرتفع از سنگ و گل و ريگ است.وجه تسميۀ ابرق الغراف بدين نام،آن است كه عربها در اين محل غريف(سر و صدا و هياهوى)جنّ مىشنيدهاند.
ابطح:
(به فتح اول و سكون باء و فتح طاء)، به معناى هر سيلگاهى است كه در آن شن و سنگريزه باشد.ابطح و بطحاء، همچنين به معناى شن و سنگريزۀ گسترده بر روى زمين آمده است.
ابطح به مكه و منا،هر دو،نسبت داده مىشود؛زيرا فاصلۀ ابطح با اين دو جا،يكى است و شايد به منا نزديكتر باشد.ياقوت مىنويسد:ابطح همان محصّب يا خيف بنى كنانه است.
ابو رافع كه عهدهدار حمل باروبنۀ