53از دنيا رفت. پيامبر(ص) فرمود: به خدا سوگند او مادر من هم بود و در اين هنگام بر مرگ فاطمه بنت اسد گريست و گفت: اى واى مادرم! ... 1
گريه پيامبر(ص) در مرگ ابوطالب
ابن سعد با واسطه نقل كرده كه على(ع) فرمود: وقتى پيامبرخدا(ص) را از رحلت ابوطالب خبر دادم، حضرت گريست و فرمود: او را غسل بده و كفن كن و من هم چنين كردم. 2
خنده پيامبر(ص) از قضاى خدا درباره بنده مؤمن
امام صادق(ع) از پدرانش نقل كرده كه: روزى پيامبرخدا(ص) خنديد، آنگونه كه دندانهاى آخرش نمايان شد، و در اين هنگام فرمود: از من نمىپرسيد به خاطر چه چيزى خنديدم؟ گفتند: چرا اى پيامبرخدا(ص)! فرمود: تعجبم براى فرد مسلمان است كه خداى سبحان هيچ قضايى درباره او ندارد، جز اينكه در عاقبت امر به خير و صلاحش خواهد بود. 3
پيامبرخدا(ص) روزى با ياران خود نشسته بودند كه حضرت لحظهاى خنديد و آنگاه فرمود: از من نمىپرسيد كه چرا و براى چه چيزى خنديدم؟ گفتند: اى فرستاده خداوند، از چهرو خنديدى؟ فرمود: تعجب كردم از كار شخص مؤمن كه همهاش خير است. اگر چيزى كه مورد علاقه اوست به او برسد، حمد خدا را مىگويد و اين به خير اوست و اگر چيز ناخوشايندى به او رسد، صبر مىكند كه اين هم به خير اوست و هيچ كس نيست كه تمام امورش خير باشد جز بنده مؤمن. 4
گريه پيامبر(ص) به هنگام استلام حجرالأسود
عبداللَّه بن عمر گويد: پيامبر(ص) به طرف حجرالأسود رفت و لبهاى خود را بر آن نهاد و زمانى طولانى گريست، سپس متوجه شد كه عمربن خطاب هم مىگريد. فرمود: اى عمر، اينجاست كه اشكها ريخته مىشود. 5