151
دليل قيام يحيى
يحيى بن عمر، در دوران متوكل مىزيست. اين خليفه عباسى، با آل على(ع) سخت دشمنى مىنمود و آنان را دستگير مىكرد و پيوسته درصدد آزار و اذيت آنان بود. متوكل، مردى عيّاش، بدطينت و زشتسيرت بود و همواره به لهو و لعب، آوازهخوانى و طرب، مشغول بود.
دشمنى او با آل على(ع) چنان بود كه همه مورخان، دوران حكومت او را از سياهترين دوران، براى شيعيان و علويان، به شمار آوردهاند. از آنجا كه آزادمردان، زور و ستم را تاب نمىآورند، يحيى مصمم شد تا حق خود و ستمديدگان و رنجكشيدگان را از كارگزاران عباسى بازگيرد. وى به همين منظور، در سال 235ه .ق، 1 وارد خراسان شد و چون قرض داشت و زندگى به او، سخت فشار آورده بود، نزد «عمر بن فرج رُخَّجى» كه از طرف متوكل، سرپرست طالبيان بود، آمد و درباره مطالبه حقوق خود، با وى گفتوگو كرد.
عمر بن فرج، با او با خشونت و تندى، برخورد كرد. يحيى پاسخش را گفت و به او دشنام داد و او را به خروج عليه خليفه، تهديد كرد. عمر، ماجرا را براى خليفه نوشت. متوكل به عبدالله بن طاهر كه حاكم خراسان بود، دستور داد يحيى بن عمر را دستگير و روانه دارالخلافه كند. يحيى دستگير و به نزد متوكل، فرستاده شد. خليفه دستور داد او را يازده تازيانه 2 زدند. آنگاه وى را در خانه يحيى ابن خاقان، وزير خود زندانى كرد و مدتى در آنجا زندانى بود تا اينكه پس از مدتى با ميانجيگرى بستگانش، آزاد شد. 3
يحيى پس از آزادى، به مدينه رفت و مدتى با وضع بدى، زندگى كرد. سپس به سامرا رفت و در آنجا با كسى كه مسئول پرداخت مستمرى وى بود، صحبت كرد. اين