53امام خمينى(رحمه الله) بهگونه روشنتر مىنويسد:
وكيف كان لا يمكن لنا إثبات الشرك لجميع طوائفهم و مجرّد القول بأنّ عزير ابن الله لا يوجب الشرك. 1
در هر صورت، ثابتكردن اينكه همه گروههاى كافران، مشرك هستند، ممكن نيست و تنها گفتن اينكه عزير فرزند خداست، سبب شرك نمىشود.
سخن ديگر اينكه ما بر آن نيستيم كه ببينيم حقيقت شرك چيست و مشرك كيست؟ اين بحثى كلامى است و در جاى خود ثابت شده است كه شرك مراتبى دارد؛ بدترين آن شرك در الوهيت است، تا مىرسد به شرك در پيروى و بندگى، كه به تعبير روايات، جز معصومان و بندگان خالص خداوند، ديگر مؤمنان گرفتار آنند. آنچه هماكنون براى ما فهم آن مهم است، اينكه بدانيم آيا مشركين كه در قرآن كريم در موارد بسيارى، از جمله در آيه مورد بحث، بهكار رفته است، نظر به فرقه و گروه خاصى دارد يا هر كسى را كه بهگونهاى بتوان مشرك گفت، در برمىگيرد؟
بسيارى بر اين باورند كه در اصطلاح قرآن كريم مشركان گروه بتپرستان هستند كه براى خداوند در الوهيت شريك مىپنداشتهاند. شاهد آن، موارد بسيارى است كه خداوند مشركان را در رديف ديگر كافران بيان كرده و آنان را از ديگران جدا ساخته است؛ از جمله: (لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتٰابِ وَ الْمُشْرِكِينَ...) (بينه: 1).
در آيه ديگر با صراحت بيشتر مىفرمايد: (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هٰادُوا وَ الصّٰابِئِينَ وَ النَّصٰارىٰ وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللّٰهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيٰامَةِ...) (حج: 17).
سيدمحمد موسوى عاملى در مدارك، بر همين نكته تأكيد دارد:
اذ المتبادر من معنى الشرك من اعتقد إلهاً مع الله و قد ورد في أخبارنا انّ معنى اتخاذهم الأحبار و الرهبان أرباباً من دون الله امتثالهم أوامرهم و نواهيهم لا اعتقادهم أنّهم آلهة، و ربما كان في الآيات المتضمّنة لعطف المشركين على أهل الكتاب و بالعكس بالواو، اشعار بالمغايرة. 2