54از معناى شرك، ابتدا كسى به ذهن مىآيد كه خدايى را با خداوند متعال باور دارد. در اخبار آمده است: «معناى اينكه مسيحيان احبار و رهبان را به جاى خداوند ارباب خويش برگزيده بودند، اين است كه دستورهاى آنان را پيروى مىكردند، نه اينكه باور داشته باشند آنان خدايانند» و اينكه در آيات قرآن، مشركان و اهل كتاب بر يكديگر عطف گرفته مىشود، نشانه دوگانگى معناست.
حتى صاحب جواهر نيز در بحث ازدواج با زنان اهل كتاب، آنجا كه براى نادرست بودن اين ازدواج به آيه شريفه (وَ لاٰ تَنْكِحُوا الْمُشْرِكٰاتِ...) استدلال مىشود، پاسخ مىدهد كه اين آيه مربوط به زنان مشرك است و شرك در اصطلاح شريعت، غير از اهل كتاب است:
لأنّ المتبادر من الشرك في اطلاق الشرع غير أهل الكتاب، كما يؤيّده عطف المشركين على أهل الكتاب و بالعكس في كثير من الآيات و هذا لا ينافي اعتقادهم ما يوجب الشرك، إذ ليس الغرض نفي الشرك عنهم، بل عدم تبادره من اطلاق لفظ المشرك. 1
آنچه نخست از واژه شرك در كاربردهاى شريعت به ذهن مىآيد، غير از اهل كتاب است؛ گواه بر اين، عطف مشركان و اهل كتاب در بسيارى از آيات قرآن است. البته اين ناسازگارى ندارد با اينكه آنان چيزى را باور داشته باشند كه سبب شرك باشد؛ زيرا مقصود نفى شرك از آنان نيست بلكه مدعى نفى تبادر ذهنى است در اطلاق لفظ مشرك.
بنابراين، نمىتوان با گسترش در معناى شرك، ديگر كافران را مصداق آيه شريفه دانست و مقصود از مشركان در (إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ...) گروه بتپرستانى هستند كه هماره در قرآن كريم، در كنار اهل كتاب از آنان نام برده مىشود.
آيتالله خويى مىنويسد:
إنّ الشرك له مراتب متعدّده، لايخلو منها غيرالمعصومين و قليل من المؤمنين، فلا مناص من أن يراد بالمشرك مرتبة خاصة و هي ما يقابل أهل الكتاب. 2