50و با حكومت وقت سر مخالفت دارند، همگى گرد تو جمع شوند. ابوالسرايا رأى او را پسنديد و راه جوفى را پيش گرفت. و به هرجا كه مىرسيد، خراج آن شهر را مىگرفت و غلات آن را مىفروخت و خرج راه مىكرد.
در منابع ديگر آمده است كه ابوالسرايا در مسير راه كه به خوزستان مىرفت، اموالى را ديد كه از اهواز مىآوردند؛ آنها را تصرف و ميان يارانش تقسيم كرد. ابوالسرايا به خوزستان رسيد و پشت دروازه شوش آمد. مردم آن شهر دروازهها را بر او بستند. ابوالسرايا فرياد زد: «دروازهها را باز كنيد». مردم از ترس، دروازهها را باز كردند و ابوالسرايا وارد شهر شد.
والى خوزستان در آن هنگام، حسن بن على مأمونى بود. او به ابوالسرايا پيغام داد كه من خوش ندارم با تو وارد جنگ شوم و از اينرو خوب است از اين حدود، به جاى ديگر بروى. ابوالسرايا در ماندن آنجا و حتى به جنگ با مأمونى، پافشارى كرد و به همين دليل، مأمونى با لشكرى به جنگ او آمد و جنگ سختى درگرفت.
زيديه كه همراه ابوالسرايا و تحت فرمان محمد بن محمد ابن زيد شهيد(ع) بودند، به همراه ساير علويان، پافشارى كرده و عدهاى از آنها را كشتند. در اين هنگام، مردم شوش به