338انديشمندان جرحوتعديل در اين باره است. يحيىبنمعين 1، خطيب بغدادى 2، ابن عساكر 3، ذهبى 4و ابن حجر عسقلانى 5 هريك گزارشهايى از عثمانىگرى قيس و تحامل وى در مقابل علىبنابىطالب(ع) بهدست دادهاند. يحيىبنسعيد نيز احتمالاً وى را بههمينعلت، «منكرالحديث» خوانده است. 6
چنانكه ملاحظه شد، براساس گزارشهاى ثبتشده، قيسبنابىحازم، بهدليل وابستگى فكرى به نواصب و ميل به عثمانىگرى، اهل بدعت و فاسدالمذهب بوده است. بااينحال، بخارى و مسلم بهدليل وثاقت وى به نقل احاديث ايشان پرداختند كه ازآنميان، روايتى است كه قيس براى تقويت و نصرت بدعتش نقل كرده است. پس مىتوان گفت:
اولاً: مذهب راوى، تأثيرى در پذيرش يا نپذيرفتن روايت، نزد بخارى و مسلم نداشته است، و ايشان نهتنها از راويان دعوتكننده به مذهب روايت نقل كردهاند، بلكه از راويانى حديث نقل كردهاند كه آنها در تأييد و تقويت مذهب خويش روايت نقل كردهاند.
ثانياً: تنها معيار مورد نظر بخارى و مسلم در اخذ و نقل روايت، «وثاقت و ضبط»