284دشمنى با او در اين زمينه، قوىترين نشانه نفاق است و اگر دشمنى با آن حضرت، بدينعلت روا باشد يا روا باشد كه دشمنان او را بدينسبب معذور بداريم، بىشك منافقان قريش و نظاير آنها نيز در دشمنى با پيامبر(ص) عذر موجهى دارند كه بايد ايشان را معذور بداريم؛ زيرا پيامبر(ص) سران آنها را كشت. آيا ابن حجر مىتواند چنين مبنايى را بپذيرد؟! درحالىكه هيچيك از باورمندان مكتب اسلام، قائل به اين مطلب نيست.
3. خبر در دوستى و دشمنى على(ع) عموميت ندارد!
ابن حجر ادعا مىكند كه سخن پيامبر(ص) عموميت ندارد؛ چون بعض از دوستان على(ع)، بهاندازهاى در مقام دوستى او افراط كردهاند كه وى را پيامبر يا خدا پنداشتهاند. وى با اين مغالطه، نتيجه مىگيرد كه نمىتوان بهطور مطلق، دوستى على(ع) را نشانه ايمان گرفت؛ زيرا شامل كسانى كه در دوستى آن حضرت افراط كردهاند، نمىشود.
در پاسخ اين ادعا مىگوييم كه اين مطلب، تنها به على(ع) اختصاص ندارد؛ زيرا هركسى نيز كه پيامبر(ص) را بدينعلت دوست بدارد و معتقد باشد كه او خداست، كافر و گمراه مىباشد؛ مانند كسانى كه مسيح يا عزير(عليهما السلام) را خدا مىدانستند. اين مسئله، ربطى به روايت پيامبر(ص) ندارد. ما فقط كسى را دوست مىداريم كه خداوند او را دوست داشته و ما را به دوستى او فرمان داده باشد.
4. آنچه در حق على(ع) وارد شده، درباره انصار هم آمده است!
ابن حجر ادعا مىكند كه آنچه از اينگونه مطالب در حق على(ع) بيان شده، درباره انصار هم آمده است. در پاسخ اين ادعا مىگوييم كه ميان على(ع) و انصار، تفاوت بسيارى است و اين فرق، از لفظ دو حديثى كه در اين منقبت وارد شده است، آشكار مىگردد؛ زيرا فضيلتى كه از شارع در حق انصار وارد شده، حكم را بر صفتى كه از لفظ «نصرت» گرفته شده، يعنى بر لفظ «انصار»، مترتب دانسته است و اين، بهعلت حكم اشاره دارد كه همان نصرت است. بههميندليل، بهجاى «انصار»، براى مثال نگفت: