237الحق، مائلاً عن القصد، كان حسنِيّاً، زائغٌ ساقط، مفترٍ زائغ، كذّابٌ زائغ، غالٍ زائغ، مذمومُ المذهب، مجاهر زائغ، مغموراً فى مذهبه، مائل عن الطريق، اسوأ مذهباً و كان زائغاً حائداً عن الطريق، تضعيف كرده است.
جوزجانى به اين مقدار بسنده نكرده و بغض و كينه خود را بهگونهاى ديگر نيز نمايش داده است؛ بهطورىكه راويان منسوب به شهر «كوفه» را با همان الفاظ، بهشدت تضعيف كرده؛ چنانكه ازهمينرهگذر، ابوحنيفه را نيز از ضعفا دانسته و همان موضع عمومى اهل حديث را در جرح و تضعيف ابوحنيفه ذكر كرده است. 1گفتنى است، اين الفاظ از ساختههاى وى و مخصوص خود اوست و بهندرت در كلام ديگر عالمان جرحوتعديل استفاده شده است.
چنانكه اشاره شد، ناصبىبودن جوزجانى از مسائلى نيست كه بر كسى پوشيده باشد و بهايندليل، از بدعتگذاران شمرده مىشود و براساس قواعد جرحوتعديل، قول مبتدعى درباره مبتدع ديگر پذيرفته نيست؛ يعنى همانگونه كه قول شخص قدرى درباره فرد جهمى يا مرجئى و بهعكس، پذيرفتنى نيست، قول يك ناصبى نيز درباره فرد شيعى پذيرفته نخواهد شد. ابن حجر عسقلانى در اين باره نوشته است: «الجوزجاني كان ناصبياً منحرفاً عن علي فهو ضد الشيعي المنحرف عن عثمان والصواب موالاتهما جميعاً ولاينبغي ان يسمع قول مبتدعٍ في مبتدع». 2
تهانوى نيز درباره نپذيرفتن سخن مبتدعى درباره مبتدع ديگر، به پذيرفتهنشدن سخن ناصبى درباره شيعى مثال زده و نوشته است: «لايسمع قول مبتدعٍ في مبتدعٍ كناصبيٍ في شيعي». 3