203عالمان اهل سنت دانستهاند. ذهبى در اين باره نوشته است: «نصربنعلي فمن ائمة السنّة الأثبات».
گفتنىاست وى نزد متوكل عباسى، روايتى را از پيامبر(ص) نقل كرد كه آن حضرت، دست امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) را گرفت و فرمود: «هركس مرا و اين دو و پدر و مادرشان را دوست داشته باشد، در روز قيامت با من در يك درجه و رتبه، قرار خواهد داشت».
اتفاقنظر وجود دارد كه اين محدث، هنگامى كه اين حديث را نقل كرد، متوكل دستور داد هزار تازيانه بر وى بزنند. همچنين نقل شده است: آنقدر وى را كتك زدند تا اينكه «جعفربنعبدالواحد» نزد متوكل رفت و شهادت داد كه نصربنعلى از اهل سنت است؛ تا وى را رها كردند.
چند پرسش درخور تأمل
- آيا مىتوان فقط بهدليل نقل يك روايت، ابن سقا و نصربنعلى را مبتدع و فاسدالمذهب ناميد؟!
- آيا مىتوان ايشان و اينگونه راويان را فاسق دانست و بر نپذيرفتن رواياتشان حكم كرد؟
- اگر ابن سقاى واسطى، امام، حافظ و محدث است و تصريح به وثاقت وى شده، و نصربنعلى، از بزرگان اهل سنت و از اثبات و مُتقنان است، چرا بهصرف نقل يك روايت، خانهنشين شده و مورد بىمهرى و اعراض قرار گرفتهاند و برخى احاديثشان «منكر» دانسته شده است.
- اصولاً چه مشكلى در اين روايات وجود دارد كه با راويان آنها چنين وحشيانه رفتار مىشود و از رفتوآمد ديگران نزد ايشان جلوگيرى مىكنند؟! چنانكه «احمد بن محمد بن هانى» وقتى از احمدبنحنبل درباره حسينبنحسن اشقر مىپرسد، عبدالله