101قطع كرد و چون اين خبر به كميل رسيد، گفت: «من پيرمردى بيش نيستم كه عمرم به سر رسيده است و اكنون شايسته نيست كه قوم من به خاطر من از مقررى خود محروم شوند». پس به نزد حجاج رفت و خود را تسليم كرد. حجاج چون او را ديد، گفت: «دلم مىخواست كه به هر وسيلهاى تو را دستگير كنم». كميل گفت: «دندانهايت را براى من تيز نكن» و سپس در ادامه به او گفت: «بدان كه اميرالمؤمنين(ع) به من خبر داد كه تو قاتل من هستى». حجاج گفت: «حجت بر تو تمام است». كميل گفت: «آرى، اين قضا و قدر است». سپس حجاج دستور داد كه گردن او را زدند. 1
شيخ حرزالدين در كتاب المراقد مىگويد:
بر مرقد او در «الثويه» گنبدى سفيد است و قبر او بر روى تپهاى قرار دارد كه در حدود يك ميل تا باروى شهر نجف فاصله دارد و امروزه مرقد او در جاده كوفه به نجف معروف است و اطراف آن را مسجد بزرگى فرا گرفته كه آن را سيدمحمد كلانتر تجديدبنا كرده است. 2
كميل در جنگها در كنار حضرت على(ع) قرار داشت و از ياران امامحسن(ع) نيز به حساب مىآمد و زمان قيام كربلا در زندان عبيداله بهسر مىبرد. كميل كه از اصحاب سرّ 3 حضرت على(ع) بود، مىگويد:
شبى همراه حضرت على(ع) از مسجد كوفه به سوى خانه روان شديم. در بين راه صداى تلاوت قرآن بهگوشم رسيد كه مىخواند (أَمَّنْ هُوَ قٰانِتٌ آنٰاءَ اللَّيْلِ ...) (زمر:9) صدايش بسيار خوش و دلنشين بود و من در دلم نسبت به او تحسين كردم. امام على(ع) به من نگاه كرد و فرمود:
«يَا كُمَيْلُ لا تُعْجِبْكَ طَنْطَنَةُ الرَّجُلِ إِنَّهُ