21
1. تعريف اصل
اصل، گاهى بهمعناى بيخ، بن و ريشه است و براى بحث درباره هر امرى، بايد به ريشه و پى آن توجه كرد. 1 در برخى آيات قرآن، اين معناى اصل مد نظر است:
(أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللّٰهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهٰا ثٰابِتٌ وَ فَرْعُهٰا فِي السَّمٰاءِ) (ابراهيم: 24)
آيا نديدى چگونه خداوند كلمه طيبه (گفتار پاكيزه) را به درخت پاكيزهاى تشبيه كرده كه ريشه آن [در زمين] ثابت، و شاخه آن در آسمان است؟!
علامه طباطبايى ذيل اين آيه مىنويسد: «... اينكه فرمود (أَصْلُهٰا ثٰابِتٌ) ، معنايش اين است كه ريشهاش در زمين جاى گرفته و با عروق خود در زمين پنجه زده است...». 2
گاه نيز اصل، بهمعناى عينى و متحصّل در خارج است و از اين لحاظ مىتوان از واژه اصيل، در مقابل اعتبارى، سخن گفت. در برخى كاربردها نيز اصل بهمعناى حقيقت (در برابر باطل) است و در اين استعمال، اصيل در مقابل بدلى يا ناخالص به كار مىرود. 3
در اين بحث، هيچيك از معانى فوق مراد نيست، بلكه منظور از اصل، قاعده عامهاى است كه مىتوان آن را دستورالعملى كلى در