15زمانى كه حجاج بن يوسف ثقفى در سالهاى 72 و 73 قمرى حاكم مدينه بود، عمر بن على(ع) به حسن مثنى پيشنهاد كرد كه وى را در موقوفات پدرشان شريك گرداند. حسن نپذيرفت. عمر نزد حجاج رفت و شكايت كرد و او از حسن مثنى خواست كه عمر را در موقوفات اميرالمؤمنين(ع) مانند اهل بيت شركت دهد و سهمى از آن براى عمر بن على(ع) قرار دهد. حسن مثنى گفت:
جدّم اميرالمؤمنين(ع) در وقفنامه شرط كرده است تا زمانى كه فرزندانى از نسل فاطمه(س) وجود دارند، به ساير فرزندان نمىرسد و چون مادر عمر، صهباء، دختر ربيعه تغلبيه است، از صدقات پدرش بهرهاى نمىبرد و من نمىتوانم وقتى جدم اميرمؤمنان(ع) معيّن فرموده، دخل و تصرف نمايم و آن را تغيير دهم.
حجاج گفت: «اگر تو نتوانى چنين كنى، من مىتوانم و او را دخالت و شركت مىدهم». حسن چيزى نگفت و چون حجاج به ديگران پرداخت، حسن از موقعيت استفاده كرد و از نزد حجاج بيرون رفت و يكسره راهِ شام را در پيش گرفت. 1
حسن حدود يك ماه در شام، مقابل دارالخلافه براى ديدار با عبدالملك بن مروان (حك: 65 - 86ه .ق) و شكايت از حجاج،