13طايفه «بنىكلاب»، خبر زنده بودن او و موقعيتش را به پدرش رساندند. پدر و عموى زيد، براى فديه دادن و آزاد ساختن او، خدمت پيامبر(ص) آمدند و گفتند: «اى فرزند عبدالمطلب! اى فرزند هاشم! اى فرزند سرور قوم خويش! آمدهايم تا در مورد فرزندمان كه نزد شماست، صحبت كنيم. بر ما منت بگذار و احسان نما و فديه بگير و او را آزاد كن».
پيامبر گرامى اسلام(ص) نيز زيد را صدا كرد و فرمود: «اينان را مىشناسى؟». گفت: «بلى؛ اين پدر من و اين عموى من است». پيامبر اكرم(ص) فرمود: «من همانم كه شناختهاى و همنشينى مرا ديدهاى؛ يا مرا اختيار كن يا آنان را». زيد گفت: «آنان را نمىخواهم. من هيچ كسى را بر تو ترجيح نمىدهم. تو براى من به جاى پدر و عمو هستى». پدر و عموى زيد گفتند: «اى زيد! واى بر تو! آيا برده بودن را بر آزاد بودن و بر پدر و عمو و خانوادهات ترجيح مىدهى؟». زيد گفت: «بله؛ اين مرد ويژگىهايى دارد كه هيچ كس را بر او ترجيح نمىدهم». وقتى پيامبر اكرم(ص) چنين ديد، او را به حِجر اسماعيل برد و اعلام كرد: «اى كسانى كه حاضريد! گواه باشيد كه زيد فرزند من است! از