12را پسرخوانده خود ناميد و مردم مكه نيز از آن پس، او را زيد بن محمد مىناميدند. 1
ماجراى اسارت و بردگى زيد
زيد از قبيله «بنى كلاب» بود و در يكى از درگيرىهايى كه ميان قبيله مزبور و قبيلهاى ديگر رخ داد، او را به اسارت گرفتند و در بازار عكاظ، وى را به فروش گذاشتند. حكيم بن حزام (برادرزاده بانو خديجه(عليها السلام))، زيد را خريد و به منزل بانو خديجه(ص) آورد. پس از آنكه پيامبر اسلام(ص)، بانو خديجه(عليها السلام) را به همسرى اختيار كرد، به زيد علاقهمند شد، تا آنجايى كه او را «زيد الحُب» ناميد. از اينرو خديجه(عليها السلام)، زيد را به پيغمبر اكرم(ص) بخشيد. 2
زمانى گذشت تا اينكه گروهى از قبيله «بنىكلاب»، به هنگام حج، زيد را شناختند و او نيز آنان را شناخت و گفت: «مىدانم كه پدر و مادرم در نبود من، بىتابى زيادى كردهاند». سپس با سرودن اشعارى، خداى بزرگ را به خاطر مأوا گرفتن در خانه پيامبر(ص) سپاس گفت: «فانّى بِحَمْدِ الله ِ فى خَيرِ اسْرَةٍ كرامٍ مَعَدٍّ كابرا بعد كابر».