65را مىشكافد و او را چون جان شيرين در بر مىگيرد، چه ميزان اين مخلوق لطيف خود را گرامى مىدارد و ارج مىبخشد و با اين باور، در اين آخرين طواف، با عزم هاجر و ايمان فاطمه بنت اسد، ستايشگر صاحب خانه بوده، با پروردگار خويش پيمان مىبندند كه با شايستگى، حافظ اين كرامت باشند.
با اين افكار، همچنان دور خانه مىگردم و در حالى كه ذكر «يا حفيظ و يا عليم»، همه وجودم را متوجه صاحب خانه مىكند، مقابل حجرالاسود مىايستم. تلاش مىكنم خودم را به حجرالاسود برسانم، اما فشار جمعيت مانع مىشود؛ بدون اينكه احساس ناكامى كنم، آرام و سبكبال، خودم را به پشت مقام مىرسانم تا آخرين نماز طواف واجب را به جا آورم.
آنقدر جمعيت زياد است كه براى خواندن دو ركعت نماز طواف، به زحمت مىتوانم جاى كمى را دورتر از مقام ابراهيم(ع) پيدا كنم؛ به همين دليل پس از نماز، به خاطر اين همه اقبال مسلمانان براى برگزارى اعمال حج، شكر مىكنم و با تحسين و ستايش، صفهاى فشرده بندگانى را به تماشا مىنشينم كه با وجود حضور جدى شيطانهاى بزرگ و تلاشهاى دائمى دولتهاى استكبارى براى سست كردن باورهاى دينى در دنياى امروز، باز هم با تحمل سختىها و فشارهاى زياد، آمدهاند تا سر بر آستان معبود بسايند و با همه وجود، فرياد الله اكبر سر داده، با قرار گرفتن زير چتر حمايت الهى همه اين قدرتها را