15ذكرى كه بر زبان جارى مىشود، ذكر «العفو» است كه فضا را پر مىكند: «الهي العفو، الهي العفو، الهي العفو...».
بغضى سخت راه گلويم را مىبندد و اين بار قطرات اشك است كه با زبان بىزبانى با جمعيت سفيدپوش همراه مىشود: «الهي العفو...». حالا ديگر بايد آخرين رشتههاى وابستگى را قطع كرد؛ بايد نگاه را از خويش برگرفت و به عالمى ديگر چشم دوخت؛ بايد آينه، سمبل تملق، را شكست تا پاى در چالههاى غرور و غفلت فرونرود. حالا ديگر كمترين لكه بر دامن سفيد احرام، رسوايى مُحرم را فرياد مىزند. خشم، كدورت، دروغ، ريا و... در حصار حرمتى مضاعف قرار مىگيرد و چنانچه حصار اين حرمت بشكند، قصد قربت، هدف قرار مىگيرد و محرِم از مسير إلىالله باز مىماند.
با باز شدن دريچههاى اميد به استجابت پروردگار، حالا نوبت ميهمانان سفيدپوش خداست كه با اقرار به استجابت فرمان الهى، لبيكگويان وارد مسجد شوند و نماز شبى بهيادماندنى را در مسجدى به وسعت معنويت برپا دارند.
نغمه زيبا و پرطنين «لبيك، اللّهم لبيك»، فضاى مسجد را پرمىكند. فرشتگان سفيدپوش، بالوپر مىگشايند و در كنار هم به آرامى روى زمين فرود مىآيند و بعد از آماده شدن و پهن كردن سجاده، يكىيكى قامت مىبندند تا نماز عشق را به پا دارند؛ نمازى كه آخرش درخواست عفو الهى و استغفار درگاه ربوبى است.