176نبود. حكومت عثمانى پيدايش دولت تازهنفس شيعى را براى خود خطر تلقى مىكرد و نمىخواست زمانى كه در غرب با اروپاييان درگير نبرد است از جانب شرق آسيبپذير باشد. در ضمن، اين دو دولت از نظر اعتقادى و مذهبى با يكديگر تفاوت داشتند. سلاطين عثمانى از زمان سلطان سليم اول، خود را به عنوان خليفه مسلمانان معرفى و چنين وانمود مىكردند كه خلافت را پس از فتح مصر و ساقطكردن دولت مماليك و از طريق عباسيان كه به ظاهر عنوان خلافت داشتند، به دست آوردهاند. ازاين رو، عثمانىها از تشكيل دولت صفوى در ايران كه به عنوان تنها دولت شيعه مذهب در قلمروش رسميت داشت، ناخشنود بودند و آن را در تضاد با سياستهاى خود مىدانستند. در نتيجه، روابط خصمانه عثمانى با صفويه آن هم به مدت طولانى و نبردهاى متعدد ميان اين دو همسايه، روابط با حجاز را تحت الشعاع قرار مىداد، بهويژه آن كه حجاز در اين زمان تحت سلطه و نفوذ عثمانى قرار داشت.
سه - استقلال نداشتن حكومت اشراف در حجاز
بىترديد، مناسبات صفويان با حجاز و اشراف حاكم بر آن، تابعى از مناسبات آنان با عثمانى بود. همانگونه كه روابط صفويه با عثمانى خصمانه بود، روابط صفويه با اشراف نيز چندان دوستانه و پايدار نبود. عثمانىها از سال 923ه .ق كه دولت مماليك مصر را سرنگون كردند، همانند آنان بر حجاز سلطه پيدا كردند و از تعميق روابط صفويه با حاكمان حجاز كه عثمانىها خود امارتشان را تأييد مىكردند، جلوگيرى كردند.
وابستگى اقتصادى اشراف حجاز به دولت عثمانى و قدرتمندى اين دولت در مقايسه با صفويه كه مىتوانست به حفظ موجوديت سياسى و تداوم امارت بيانجامد، سياست اشراف را با عثمانى همسو ساخته بود.