33اسلام و جامعه اسلامى) بر مهم (مطالبه حق خلافت و رهبرى) با امام و حاكم جامعه بايد همكارى و او را در دفع دشمنان اسلام و ايجاد نظم و امنيت در جامعه كمك كرد. اما اين همكارى به معناى پذيرش خلافت و امامت او نيست و حضرت على(ع) نيز در چنين اوضاعى قرار گرفته بود و چنانچه به مطالبه حق خود مىپرداخت، زمينه براى دشمنان كمين كرده جامعه فراهم مىشد.
از سويى منافقان مدينه در انتظار فرصتى براى آسيب رساندن به پيكر اسلام بودند و گمان مىكردند رحلت پيامبر(ص)، خود بهترين فرصت براى چنين كارى است و از سوى ديگر، مشركان جزيرةالعرب و دولتهاى خارجى، همچون قيصرهاى روم و كسراهاى ايران و ديگر دولتهاى بيرونى نيز در انتظار چنين فرصتى بودند و كشمكش داخلى مسلمانها با يكديگر در چنان زمانى، زمينه را براى همدستى دشمنان داخلى و خارجى و آسيب ديدن نهال اسلام يا خشكيدن آن، فراهم مىكرد.
حضرت على(ع) دريافت كه همه سفارشهاى پيامبر(ص) درباره خلافت خودش و نصوص بسيارى كه بر حق جانشينى او دلالت مىكند، به دست فراموشى سپرده شده است. پس آن حضرت با صبر فراوان و تحمل سختىهاى بسيار، حفظ حيات و وحدت امت اسلامى را بر مطالبه حق خود مقدم داشت و پس از اينكه با اكراه از او بيعت گرفتند، براى همكارى با آنان در جماعتشان شركت مىكرد. ابنقتيبه درباره گرفتن بيعت از حضرت على(ع) چنين گزارش داده است:
عمر به على(ع) گفت: «تا بيعت نكنى رها نخواهى شد». على(ع) نيز به او گفت: «تو شيرى را مىدوشى كه در آن سهيم مىباشى و حكومتى را براى ابوبكر استوار مىكنى كه فردا آن را به خودت برگرداند». 1
آن حضرت بارها دراينباره اعتراض كرد و از ناخرسندى خود از وضع پيش آمده سخن گفت و گاهى از بىوفايى مردم و نداشتن ياور شكوه مىكرد و مىفرمود: