29چهرۀ زمان خندان گشت، براى اينكه مأمون فدك را به مالكان واقعى آن باز گرداند. 1
شگفت آور نامهاى است كه مأمون در سال 210 در اين زمينه به فرماندار مدينه قثمبن جعفر نوشت و خلاصۀ آن اين است:
اميرمؤمنان، با موقعيتى كه در دين خدا و در خلافت اسلامى دارد و پيوند خويشاوندى كه با خاندان نبوت دارد، شايستهترين فردى است كه بايد سنتهاى پيامبر را رعايت كند و آنچه را كه وى به ديگران بخشيده است به مورد اجرا بگذارد. پيامبر گرامى فدك را به دختر خود فاطمه بخشيده است و اين مطلب چنان روشن است كه هرگز كسى از فرزندان پيامبر در آن اختلاف ندارد و كسى بالاتر از آنان خلاف آن را ادعا نكرده است كه شايستۀ تصديق باشد.
روى اين اساس، اميرمؤمنان مأمون مصلحت ديد كه براى كسب رضاى خدا و اقامۀ عدل و احقاق حق، آن را به وارثان پيامبر خدا باز گرداند و دستور او را تنفيذ كند. از اين جهت، به كارمندان و نويسندگان خود دستور داد كه اين مطلب را در دفاتر دولتى ثبت كنند. هرگاه پس از درگذشت پيامبر اكرم(ص) در مراسم حج ندا مىكردند كه هر كس از پيامبر چيزى را، به عنوان صدقه يا بخشش يا وعدهاى، ادعا كند ما را مطلع سازد.
در اين موقع مسلمانان گفتار او را مىپذيرفتند؛ تا چه رسد به دختر پيامبر گرامى كه حتماً بايد قول او تصديق و تأييد شود. اميرمؤمنان به مبارك طبرى دستور داد كه فدك را، با تمام حدود و حقوق، به وارثان فاطمه باز گرداند و آنچه در دهكدۀ فدك از غلامان و غلات و چيزهاى ديگر هست به محمدبن يحيىبن حسينبن زيدبن علىبن الحسين و محمدبن عبداللهبن