28پس از انقراض حكومت امويان و تأسيس دولت عباسى فدك نوسان خاصى داشت:
نخستين خليفۀ عباسى، سفاح، فدك را به عبداللهبن الحسن بازگرداند. پس از وى منصورخليفه عباسى آن را باز ستاند. مهدى فرزند منصور از روش او پيروى نكرد و فدك را به فرزندان حضرت فاطمه(عليها السلام) باز گردانيد. پس از درگذشت مهدى فرزندان وى موسى و هارون، كه يكى پس از ديگرى زمام خلافت را به دست گرفتند، فدك را از خاندان پيامبر(ص) سلب كردند و در تصرف خود درآوردند. تا اينكه مأمون فرزند هارون زمام خلافت را به دست گرفت.
روزى مأمون براى رد مظالم و رسيدگى به درد ستمديدگان رسماً جلوس كرده، نامههايى را كه ستمديدگان نوشته بودند يكى پس ازديگرى بررسى نمود.
نخستين نامهاى كه همان روز در دست او قرار گرفت نامهاى بود كه نويسندۀ آن خود را وكيل و نمايندۀ حضرت فاطمه(عليها السلام) معرفى كرده، خواستار بازگرداندن فدك بر دودمان نبوت شده بود. خليفه به آن نامه نگريست و اشك در ديدگان او حلقه زد. دستور داد كه نويسندۀ نامه را احضار كنند.
ناگهان، پيرمردى وارد مجلس خليفه شد و با مأمون پيرامون فدك به بحث وگفتوگو نشست. پس از يك رشته مناظرات مأمون قانع گرديد و دستور داد كه نامۀ رسمى به فرماندار مدينه نوشته شود كه فدك را به فرزندان زهرا(عليها السلام) باز گرداند. نامه نوشته شد و به امضاى خليفه رسيد و براى اجرا به مدينه ارسال شد.
بازگرداندن فدك به خاندان نبوت مايۀ شادى شيعيان شد و دعبل خزاعى قصيدهاى سرود كه نخستين بيت آن اين است:
اصبح وجه الزمان قد ضحكا
برد مأمون هاشم فدكاً