26
ششم: توحيد در حاكميت
حق حكومت بر انسانها مخصوص خداوند متعال است و حكومت ديگران بايد در نهايت به حكومت خداوند منتهى شود؛ زيرا حكومت در جوامع بشرى با تصرف و اعمال قدرت بر جان و مال و محدود نمودن آزادى افراد همراه است و اين امور از حق ولايت حاكمان بر مردم ناشى مىشود و اگر ولايت حاكمان مشروعيت نداشته باشد، تمام اقدامات آنان نامشروع و عدوانى است. بدون ترديد ولايت حقيقى از آنِ خداوندى است كه مالك حقيقى، خالق و مدبر انسانهاست و هيچكس بدون اذن او، حق حكمرانى بر بندگانش را ندارد:
إِنِ الْحُكْمُ إِلاّٰ لِلّٰهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفٰاصِلِينَ (انعام:57)
حكم و فرمان، تنها از آنِ خداست، حق را از باطل جدا مىكند و او بهترين جداكننده [حق از باطل] است.
در آيهاى ديگر مىفرمايد:
أَلاٰ لَهُ الْحُكْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحٰاسِبِينَ (انعام:62)
بدانيد كه حكم و داورى مخصوص اوست و او سريعترين حسابگران است.
بنابراين حكومت بر مردم چه به صورت قضاوت و فصل خصومت و چه به صورت حكومت در بُعد اجرايى و سياسى، حق ويژۀ خداوند است و غير او، تنها به اذن او از چنين حقى برخوردارند. در غير اين صورت حكومت آنان، حكومت طاغوت خواهد بود و قرآن كريم در آيات بسيارى از آن نهى نموده است.