48 مىترسيد، انصاف داشته باشيد و همچنان كه انصار استدلال شما را پذيرفتند، شما نيز دلايل مرا به رسميّت بشناسيد. 1
اين در حالى بود كه ابوبكر در سقيفه گفت: «من خلافت را برعهده گرفتم؛ ولى از شما بهتر نيستم. پس اگر درست عمل كردم، به من كمك كنيد و اگر به خطا رفتم، در مسير صحيح قرارم دهيد». 2همچنين وقتى لحظۀ مرگ او فرارسيد، گفت: «اى كاش خلافت را نپذيرفته و آن را به عمر واگذار مىكردم. براى من وزارت بهتر از امارت بود». 3
د) پس از رحلت رسول خدا(ص)، عنصر دين و ملاكهاى اسلامى، توانايى خود را در برابر عصبيّت قومى از دست داد و رقابتهاى قبيلهاى كه در دورۀ جاهلى به شدّت رواج داشت، دوباره آغاز شد؛ بنابراين قريش با استناد به برترى قبيلهاى خود و بهرغم نفوذ كمى كه در مدينه داشت، به خلافت رسيد.
ه.)در پيشنهاد ابوسفيان براى بيعت با على(ع)، هيچگونه حسننيّتى وجود نداشت و هدف او، فقط ايجاد اختلاف ميان مسلمانان، بازگرداندن عرب به رفتارهاى دورۀ جاهليّت و مقابله با اسلام بود؛ به همين دليل، آن حضرت به طور كنايه به وى فرمود: «تو در پى كارى هستى كه شايستۀ ما نيست و جز فتنه و آشوب، هدف ديگرى ندارى. تو مدّتها بدخواه اسلام بودى و مرا به پند و نيروى پياده و سوارۀ تو نيازى نيست». طبرى در تأييد برخورد امام(ع) آورده است وقتى به ابوسفيان خبر دادند كه ابوبكر فرزند تو را امارت داده است، در تمجيد از وى گفت: «ابوبكر، صلۀ رحم كرده است». 4
و) از خصلتهاى ناپسند اعراب جاهلى، حسّ انتقامجويى و كينهتوزى بود كه در