83حق بار يافته است. اگر مجاهد طريق حق، هجرت كرده باشد، جهادش علت شهود او گشته، احرام حضور بسته است؛ ازاينرو غرض احرام، حضور در محضر ربوبى و باريافتن در پيشگاه مالك عالم است. سالك حاضر، به هنگام احرام محو مىشود و آنچه بهجاى مىماند پروردگار محرم است و او بهت زده، متحير در وجدها و جذبهها مىگردد. اين بهت و تحير، گاهى سبب خاموشى انسان مىشود». 1
احرام، تمرينى براى استمرار حضور در پيشگاه معبود هميشه حاضر است:
دلبر تو دايماً، بر در دل حاضر است
رو درِ دل برگشاى، حاضر و بيدار باش نيست كس آگه كه يار، كى بنمايد جمال ليك تو بارى به نقد، ساختۀ كار باش 2
15. احرام، جذبه پنهانى معبود
پيمودن راه وصال و قرب، بى «جذبه» ناممكن است:
بىكشش، كوشش عاشق به مقامى نرسد
فارغ از سعى بود، سالك اگر مجذوب است 3تا جذبه خدا، چون كهربا، دل سالك را نربايد، وى از انانيت و خودخواهى رها نمىشود و عزم آستان معبود نمىكند. به حكم جذبه معبود در ميقات است كه لباسى از جنس سير و سلوك بر اندام حاجى پوشانده مىشود تا آماده سير در ملكوت گردد. «مردان الهى دو دستهاند: دستهاى نخست مىروند، سپس آنها را مىبرند (سالكان مجذوب)؛ و دستهاى ديگر سالكانى هستند كه نخست آنها را مىبرند، سپس خودشان مىروند (مجذوبان سالك). در سلوك، هم رفتن وجود دارد و هم بردن. بردن، جذبه
است و رفتن، سلوك. براين اساس، سالكان طريق حقيقت، يا سالك مجذوب هستند يا مجذوب سالك. گاهى در آغاز، سالك بايد با پاى خود برود و در ميانه راه، كششى