111
حكايت
نقل شده است كه روزى فرشتگان الهى به خداوند گفتند: «خداوندا! اينكه ابراهيم(ع) عاشق توست و دوستت مىدارد، بدان دليل است كه آن همه مال و نعمت بدو دادهاى». خداوند به آنها فرمود: «برويد و او را دراينباره بيازماييد!» پس يكى از آن فرشتگان به شكل انسانى درآمد و بالاى تپّهاى كه ابراهيم در دامنه آن مشغول چراندن گوسفندان بود رفت و اينگونه نام خدا را بر زبان جارى ساخت: «
سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ، رَبُّ المَلائِكَةِ والرُّوحِ »؛ چون ابراهيم اين نغمه روحبخش را شنيد به هيجان آمد و از او خواست بار ديگر اين ذكر را بر زبان براند. فرشته براى تكرار ذكر، از ابراهيم بخشى از اموالش را درخواست نمود. ابراهيم گفت: «يك سوم اموالم را به تو بخشيدم». آن فرشته دوباره گفت: «
سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ، رَبُّ المَلائِكَةِ وَالرُّوحِ ». ابراهيم درخواست كرد كه او بار ديگر تكرار كند. اينبار هم او از ابراهيم مال طلبيد. ابراهيم(ع) يك سوم ديگر از اموالش را به او بخشيد. آن فرشته دوباره آن ذكر را تكرار كرد؛ و ابراهيم در شوق تكرار، باقيمانده اموالش را به او بخشيد. آن فرشته، پيش ابراهيم آمد و گفت:
«من فرشته خدا هستم و تنها براى آزمودن تو اين ذكرها را بر زبان جارى كردم. اكنون بر من معلوم شد كه تو حتى با شنيدن نام دوست حاضرى همه دارايىات را تقديم نمايى». 1
اين مطرب از كجاست كه برگفت نام دوست
تا جان و جامه بذل كنم بر پيام دوست دل زنده مىشود به اميد وفاى يار جان رقص مىكند به سماع كلام دوست تا نفخ صور باز نيايد به خويشتن هرك 2 اوفتاد مست محبت ز جام دوست رنجور عشق، به نشود جز به بوى يار ور رفتنى است جان ندهد جز به نام دوست 3