41وحى كه برتر از شعور عقل و حس است، نمىتواند باشد.
پس انسان براساس قانون هدايت عمومى براى رسيدن به كمال خويش، محتاج به وحى و دين است كه بهوسيله پيامبران و امامان الهى ارائه مىشود.
2. بديهى است كه انسان نيز از اين قانون كلى مستثنا نيست و داراى هدايت تكوينى است.
انسان براساس سرشت خود، سعادت را در آزادى مطلق مىنگرد و مىخواهد مطيع هيچ قانون و مقرراتى نباشد؛ همانگونه كه كودك نيز در رسيدن به خواستههاى خود به چيزى جز گريه متوسل نمىشود و مقابل هيچ قانونى تواضع نمىكند.
اما او كمكم احساس مىكند كه سازمان وجودىاش، سازمانى اجتماعى است و نيازمندىهاى بىشمار دارد كه هرگز به تنهايى توانايى رفع آنها را ندارد. در اين هنگام احساس مىكند كه بايد بخشى از آزادى خود را برابر سودى كه از ديگران مىبرد، از دست بدهد و معادل آنچه از رنج ديگران بهره مىگيرد، از رنج خود بهره دهد. بنابراين زندگى خويش را مرهون اجتماع مىبيند و ناچار آنرا مىپذيرد.
3. انسان به دنبال پذيرفتن ساختار اجتماعى، وجود قانون را لازم مىشمارد تا وظيفه هر يك از افراد را معيّن كند و كيفر متخلف را مشخص سازد. در غير اين صورت، انسان براساسسرشت خود، كه طالب آزادى مطلق است، بهسوى هرج و مرج مىرود و به سعادت واقعى نمىرسد.
4. همانگونه كه براساس لطف الهى بايد اشخاصى باشند كه وظايف انسانى را از راه وحى درك كنند و به مردم برسانند، همچنين بايد اين وظايف آسمانى براى هميشه در جهان انسانى محفوظ بماند و در صورت لزوم به مردم تعليم شود؛ بهعبارت ديگر همانگونه كه بايد افرادى متصدى دريافت احكام خدا باشند كه به آنها نبى و رسول گويند، بايد اشخاصى نيز از سوى خدا متصدى نگهدارى دين آسمانى باشند كه آنها همان اماماناند.