54مسجد و نمازجمعه من معطوف داشته، و اگر اين گروه هشت نفر باقى نمىماندند، مدينه با اهل آن در آتش عذاب الهى مىسوختند و همچون قوم لوط، عذاب باريدن سنگ بر آنان نازل مىگشت. 1
مؤلف گرانقدر تفسير منهج الصادقين داستان را چنين نقل مىكند:
روز جمعه پيغمبر صلى الله عليه و آله در خطبه بود كه «دحية بن خليفه كلبى» كه به تجارت شام رفته بود، به مدينه رسيد و در عقب او «بنىخزرج» و از پس ايشان «زيد بن متاب» نيز در رسيدند و هر نوبت كه «دحيه» به مدينه آمدى، اكثر انواع طعام از گندم و جو و آرد و برنج و زيت و غيره بياوردى و در «احجار الزيت» كه موضعى بود در بازار مدينه فرود آمدى و آنجا آغاز طبل زدن كردندى تا مردم خبردار شده به خريدن امتعه او توجه نمايند و هرگاه كه اهل مدينه بر آمدن او اطلاع يافتندى همه به استقبال او بيرون رفتندى و در اين روز كه او رسيد طبل فرو كوفتند و مردمان آواز طبل شنيده از مسجد بيرون دويدند و به غير از دوازده كس در مسجد نماند.
پيغمبر صلى الله عليه و آله چون اين حال را مشاهده نمود فرمود:
«لَوْلا هؤُلاءِ لَسُوِّمَتْ لَهُمُ الْحِجارَةُ مِنَ السَّماءِ» اگر اين جماعت نيز رفتندى سنگها از آسمان به نام