22 گفتند: اين مال خداست! و اين هم مال شركاى ما [يعنى بتها] است! آنچه مال شركاى آنها بود، به خدا نمىرسيد؛ ولى آنچه مال خدا بود، به شركايشان مىرسيد! [آرى، اگر سهم بتها با كمبودى مواجه مىشد، مال خدا را به بتها مىدادند؛ امّا عكس آن را مجاز نمىدانستند!] چه بد حكم مىكنند [كه علاوه بر شرك، حتّى خدا را كمتر از بتها مىدانند].
از اين بحث استفاده مىشود در تحقق مفهوم «شرك» اعتقاد به عرضيت نهفته است و لذا اگر عقيده به طوليت باشد برآن شرك اطلاق نمىشود.
تلازم بين توحيد و نفى شرك
همانگونه كه در مفهوم «شرك» در عرض همبودن نهفته، همچنين از مفهوم توحيد، نفى شرك استفاده مىشود.
علامه مصطفوى مىنويسد:
ولمّا كان حق التوحيد هو تسبيح الذات عن اي حدّ مادي و حدود عرضية و طولية في البرزخية و حدود ذاتية في عالم العقل؛ فهو تعالى نور مطلق و حياة مطلق و وجود بحت منزّه عن أي حدّ و وصف و تصوّر، فيكون منزّهاً عن مقارنة وصف ومقابلة شيء و وجود شريك؛ فانّ مرجع هذه الأمور إلى تحديده خارجاً أو ذاتاً، فنفي الشريك يلازم التوحيد... 1
و چون حق توحيد و توحيد ناب عبارت است از منزه كردن ذات بارى تعالى از هر محدوديت مادى و عرضى و طولى در برزخ و