63خلافت با امام(ع)، شمارى از مورخان را بر آن داشته تا چنين بپندارند كه تشيع، مولود همين گردهمايى است. هر چند كه گروه ديگرى اين نظريه را بعيد شمردهاند. اين موضوع باعث شده است كه عرصۀ پهناورى از مبانى غيرواقعى در گسترهاى وسيع از اوهام و خيالات شكل بگيرد و نظريههايى غير واقعى ابراز گردد.
شايد مبناى فهم اين گروه در مبدأ پيدايش، مطالبى است كه طبرى و ديگران دربارۀ رويدادهاى اين اجتماع و نتايج آن نوشتهاند. اما چشم برداشتن از آن نقطۀ روشن، چشم آنان را كور كرده و باعث شده تا دربارۀ ابعاد اين حادثه بزرگ هيچ تأملى نكنند. طبرى مىنويسد:
انصار در سقيفۀ بنىساعده گرد آمدند تا با سعد بن عباده بيعت كنند. چون اين خبر به ابوبكر رسيد همراه عمر و ابوعبيدۀ جراح نزد آنان آمد و گفت: «چه خبر است؟» گفتند: «اميرى از ما و اميرى از شما». ابوبكر گفت: «امير از ما و وزير از شما...». پس عمر با او بيعت كرد و پس از آن، مردم با او بيعت كردند. پس انصار - يا برخى از انصار - گفتند: «ما جز با على بيعت نمىكنيم».
سپس طبرى مىگويد:
عمر بن خطاب به خانۀ على آمد كه طلحه و زبير و چند تن ديگر از مهاجران در آنجا حضور داشتند. پس گفت: «به خدا سوگند يا اين خانه را بر سر شما آتش مىزنم و يا اينكه همراه من مىآييد و بيعت مىكنيد». آنگاه زبير با شمشير كشيده، همراه وى بيرون رفت. پس لغزيد و شمشير از دستش افتاد. پس به او حمله و دستگيرش كردند.