31آگاه است و مىداند كه محل تولد بهترين مخلوق خداوند بوده است؛ پس، از خداوند مىخواهد:
رَبِّ ادخِلنى مُدخَلَ صِدقٍ وَ اخرِجنى مُخرَجَ صِدقٍ...
و درحالىكه مىگريست و به خانه خدا نگاه مىكرد، مىگفت:
اما وَ اللهِ انَّكِ لاَحَبُّ البِلادِ الَى اللهِ سُبحانَهُ وَلَولا انَّ اهلَكِ اخرَجُونى مِنكِ ما خَرَجتُ. 1
قسم به خداوند كه تو دوست داشتنىترين سرزمين نزد خداوند هستى، و اگر مردمانت مرا از توبيرون نمىكردند، از تو بيرون نمىرفتم.
اللّهُمَّ اصحِبنى فى سَفَرى وَ اخلُفنى فى اهلى وَ بارِك لى فيما رَزَقتَنى وَلَكَ فذلّلنى وَعَلى صالِحِ خُلُقى فَقَوِّمنى... .
خدايا! در سفر همراهم باش و [درغيابم] حافظ خانوادهام باش، در آنچه به من روزى دادهاى بركت ده و به سوى خودت مرا راهنمايى كن و بر بهترين خصلتها پايدار و استوارم ساز... .
سپس به طرف كوه ثُور حركت مىكند. ابوبكر، صحابى پيامبر وقتى از هجرت پيامبر آگاه مىشود شتابان در پى پيامبر مىرود و در راه به او مىرسد. پيامبر در طى اين مسير، مشقت و رنج بسيارى تحمل مىكند. با وجود يقين به پيروزى آشكار الهى از آغاز هجرت، وجود اين همه رنج و زحمت براى پيامبر، دليلى جز اين ندارد كه پيامبر، انسانى است كه به اراده و اختيار خود و بنا بر تدابير انسانى، و براساس نظام اسباب و مسببات كه خداوند قرار داده است رفتار مىكند و الگويى است براى همه پيروان خود و به آنان مىآموزد در جايى كه امكان زندگى اسلامى وجود ندارد، از مدينه جاهله به مدينه اسلامى هجرت كنند.
به هر حال پيامبر شب دوشنبه وارد غار شده و پنجشنبه اول ربيعالاول از غار خارج شد و پس از طى هفت يا هشت يا نه روز راهپيمايى، در دهكده قبا فرود