128از سلسله كوههاى ثافل امتداد يافته و در وادى القاحه گسترش مىيافت را مىديدم. در برابر اين درهها در سمت شرق وادى تِعهِّن 1 (به تشديد هاء) به چشم مىخورد.
همه اين سرزمينها يعنى از هنگامى كه من چاه مبيريك را ترك كردهام تا اينجا متعلق به قبيله العبده است كه مرز آنها در انتهاى سقيا در جانب مدينه است. بعد از اينكه بيست كيلومتر از البستان دور شدم، به بالاى بلندى كوچكى رسيدم كه نقطه آغاز ورود من به السقيا محسوب مىشد. بلندىهاى صخره ويران شدهاى اين نقطه مرتفع را پوشانده بود كه به آن امالبرك (جمع بركه) مىگفتند. بين اين نقطه و چاه مبيريك 39 كيلومتر فاصله است و يكى از منزلگاههاى شهربانان در اين نقطه بوده است. منزلگاه بعدى، الحفاه بوده كه در سفر سوم خود از آن ياد مىكنيم. بعد از اينكه آن بلندى را پشت سر گذاردم، اولين جايى كه در آن توقف كردم، مدرسۀ امالبرك بود. رييس آن مدرسه با استقبال بسيار گرمى مرا به داخل مدرسه دعوت كرد. با او درباره تعهّن و لحى جمل 2 و الطلوب گفتوگو كردم.
پيرمردى كه به بعضى از اماكن اين منطقه آشنا بود نيز مرا راهنمايى كرد. اين السقيا به سقيا مزينه معروف است و از راه مستوره، منزلگاه هشتم از مكه است. منزلگاه هفتم براى كسانى كه از هرشى مىآيند، چون در مسير راه سلطانى قرار گرفته، آباد باقىمانده است. زمانى كه امنيت منطقه با زياد شدن جمعيت قبايل حرب دستخوش زوال شد و با توجه به اينكه هر قبيلهاى صاحب كاروانهايى از شتر بوده، هر كدام اقدام به نقل و انتقال حجاج و بهرهبردن خود از اين كار نمودهاند و هر قبيله سعى مىكرده تا راه كاروانرو حجاج را از كنار قبيله خود عبور دهد. بنابراين چند راه كاروانرو بهوجود آمده: راه الفرع، راه بدر، راه غيقه