122
روز سوم سفر
على رغم خستگى شديد، پيش از طلوع فجر بيدار شدم. هنوز آفتاب برنيامده بود؛ تشعشع شگفتانگيزى كه زيبايى آن را فقط در صحرا مىتوان ديد.
به سمت مشرق به راه افتادم؛ گويى كه من و خورشيد در دفدف قرار ملاقات داريم. اين جاده الابواء است كه امروزه به الخريبه معروف است. ساعت هفت صبح بود كه به بلندىهاى دفدف در 25 كيلومترى شرق مستوره رسيدم. آسمان صاف بود و هيچ بادى در آن نمىوزيد. دقايقى از روز نگذشته بود كه احساس گرما نمودم؛ به حدى كه مجبور شدم پتويى را كه به سبب سرماى كوهستان به دور خود پيچيده بودم، كنار بگذارم.
دَفْدَفْ
در ميان پستى و بلندىهاى صخرهاى، قبر آمنه بنت وهب، مادر پيامبر(ص) قرار دارد. قبر ايشان در اينجا شناخته شده است و نسل به نسل با آن آشنايى داشتهاند، اما اكنون ويران شده است. گروهى از افراد نيكوكار ديوارى از سنگهاى كوه به دور آن كشيده و بعد با شاخههاى درختان السمر و الاذخر سقفى بر آن نهادهاند. كه بعد بخشى از آن باقىمانده و بخشى ديگر از آن به مرور ويران شده است يا آن را از بين بردهاند.