41«ولايت» وقتى تحقق مىيابد كه علاوه بر قيام عبد براى خدا، اخلاق او نيز به اخلاق و اوصاف الهى مبدل گردد؛ بهگونهاىكه علم او، علم الهى، قدرت او، قدرت الهى و فعل او، فعل حق باشد تا مصداق اين حديث قدسى گردد:
لايَزالَ الْعَبدُ يَتَقرَّبُ إليَّ بِالنّوافلِ حَتَّى احبَّه، فَإِذا أَحْبَبْتُه كُنتُ سَمعَه و بَصَره و لِسانَه وَ يَدَه و رِجلَه، فَبي يَسْمَعُ وَ بى يَبصُر وَ بى يَنطقُ و بى يَبطُش. 1
بنده همواره بهوسيله اعمال نوافل به سوى من تقرب مىجويد تا آنكه محبوب من شود و آنگاه دوستش مىدارم و چون دوستش مىدارم، گوش و چشم و زبان و دست و پاى او مىگردم. پس بهوسيله من مىشنود و به سبب من مىبيند و به سبب من سخن مىگويد و به سبب من مىكوشد.
اين قرب كه حاصل انجام نوافل است، به «قرب نوافل» شهرت دارد و سالك را تا مقام محبوبى بالا مىبرد و چون بدين مقام دست يافت، گوش و چشم و زبان و دست و پايش حقانى مىگردد و آنگاه خداوند با گوش او مىشنود و با چشم او مىبيند و با زبان او مىگويد و با دست او انجام مىدهد و با پاى او مىرود و اين قرب به «قرب نوافل» شهرت دارد. به همين دليل است كه مفهوم ولايت، «قرب» است. پس كسى داراى ولايت است كه به او تقرب جسته است. اين است كه خداوند در حديث قدسى مىفرمايد:
مَنْ تَقرَّبَ إِليَّ شِبراً تَقّربتُ إِليه ذِراعاً وَ مَنْ تَقرَّبَ إِلَيَّ ذِراعاً تَقرّبتُ إِليه باعاً وَ مَنْ تَقرَّبَ إِليّ باعاً مَشيتُ إِلَيه هَرْولةً. 2